loading...
آرین فان ,اس ام اس,دانلود سریال,دانلود فیلم,طنز,مدل,زناشویی,دانلود,
آخرین ارسال های انجمن
علیرضا دهقانی بازدید : 100 1392/11/02 نظرات (0)

ماجراهای جالب آقوی همساده  >>لوبیای سحر آمیز <<

آقو ما یه مدت وضع مالیمون خراب بود یه گاوی داشتیم گفتیم بریم اینو بفروشیم…رفتیم بازار یه پیرمردی دیدیم گفت گاوتو بده من بهت لوبیای سحرآمیز بدم،آقو گاوو دادیم لوبیاهارو گرفتیم بردیم کاشتیم فرداش درخت در اومد از درخت رفتیم بالا رسیدیم به خونه یه غول یه مرغ تخم طلا ازش کش رفتیم برگشتیم پایین تا پامون رسید به زمین دیدیم اومدن جلبمون کردن!

 گفتیم چرا؟گفتن شما بخاطر کشت غیر اصولی خاک منطقه رو ضعیف کردین 14تا خانواده بدبخت شدن! گفتیم کاکو صبر کن الآن یه تخم طلا بهت میدم شمام بیخیال ما شو…به ای مرغو گفتیم یه تخم طلا بذار گفت من در اعتراض به کاهش قیمت طلا در بازارهای جهانی دیگه تخم طلا نمیذارم!

 گفتیم حداقل دوتا تخم مرغ معمولی بده تو زندان نیمرو کنیم گفت تخم مرغ معموای تو کلاس کاری من نیس!ها ها ها ها ها ها ها…مارو که داشتن میبردن زندان وسط راه رسیدیم به اون پیرمردو دیدیم مازراتی زیر پاشه!!! گفتیم کاکو چی شد پولدار شدی!؟ گفت اون گاوو که به من دادی روزی  25 تا گوساله طلا میزاد!…ها ها ها ها ها ها ها…آقو به نظر من آدم همیشه باید قدر چیزایی که داره رو بدونه

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما در مورد قالب جدید چیه؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2574
  • کل نظرات : 105
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 608
  • آی پی امروز : 87
  • آی پی دیروز : 122
  • بازدید امروز : 188
  • باردید دیروز : 287
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 9
  • بازدید هفته : 660
  • بازدید ماه : 17,075
  • بازدید سال : 430,387
  • بازدید کلی : 3,142,604